گربه


¦ 2 نظرات

حكايت:
«در روزگاران دور در يك معبد قديمی استاد بزرگی وجود داشت كه انديشه های نوينی را درس می داد. در معبد گربه‌ای بود كه به هنگام درس دادن استاد سروصدا می كرد و حواس شاگردان را پرت می‌كرد. استاد از دست گربه عصبانی شد و دستور داد كه هر وقت كلاس تشكل می‌شود، گربه را زندانی كنند تا حواس بقيه پرت نشود. چند سال بعد استاد درگذشت ولی گربه همچنان به هنگام تشكيل كلاس‌ها زندانی می‌شد. بعد از مدتی گربه هم مرد! مريدان استاد بزرگ، گربه ديگری را گرفتند و به هنگام درس اساتيد معبد آنرا در قفس زندانی كردند. قرنها گذشت و نسل های بعدی درباره تاثير زندانی كردن گربه ها در تمركز دانشجويان، رساله‌های بزرگی نوشتند. . .»
حكايت بالا را يكی از دوستانم برايم پست كرده‌بود كه گويا نويسنده‌ای ناشناس است. خوب فكر كنيم، می‌بينيم ما هم خيلی مواقع نقش همان مريدها را بازی كرده و می‌كنيم: مريدهايی كه حتی نمی‌دانند برای چه چنين نقشی را پذيرفته‌اند.

ما نمی‌دانيم حسين چرا حسين شده‌است ولی يادمان نمی‌رود كه عاشورا برای ما معنی خاصی دارد: معنی سياه پوشيدن، عزاداری و صد البته تعطيلی. دراين وسط عده‌ای دو‌آتيشه‌ هم پيدا می‌شوند كه خودشان را وكيل حسين می‌دانند: همان‌هايی كه «ندانند و ندانند كه ندانند» و يا بدتر از آن «بدانند كه ندانند» ولی باز مريدهای بدبخت را تشويق به زندانی گربه‌ی مظلوم می‌كنند. . .
يادمان نمی‌آ‌يد قرار بر اين بوده‌است كه كتاب آسمانی را بفهميم ولی يادمان نمی‌رود كه آن را با صوت و يا از حفظ بخوانيم، همين طور يادمان نمی‌رود كه آن را جای امنی دركتابخانه بگذاريم، جايی كه اگر دنبالش نباشيم بعيد است خود به خود به چشمانمان بيايد. در ضمن هيچ‌وقت يادمان نمی‌رود كه ادعا كنيم بهترين كتاب را داريم و باقی مردم دنيا، به قول جناب مشكينی «اگر شعور داشته باشند»، وِل معطلند. . .
ما يادمان نمی‌رود كه نمازمان را بخوانيم ولی يادمان رفته‌است كه نماز برای چه بوده‌است، يادمان هم نرفته باشد، خيلی‌هايمان نمی‌دانيم معنيش چيست. پيرمرد بيچاره هفتاد سال است نماز می خواند ولی هنوز هم كه هنوز است ركيك‌ترين الفاظ را با بی‌شرمی هر چه تمام‌تر نصيب مخاطب بدبختش می‌كند. آخر آدم حسابی! اگر نماز ادای وامت به خداست كه حق بنده‌اش واجب‌تراست؛ اول دِينت را به بنده‌اش ادا كن بعد سراغ خودش برو. خودش كه وعده‌ی بخشيدن داده‌است. . .
ما از تمدن كهنمان هم چيزی نمی‌دانيم ولی تا دلتان بخواهد از آن برای برتری خودمان نسبت به اقوام يا مردم ديگر خرج می‌كنيم. هيچ‌‌وقت «هنر نزد ايرانيان است و بس» را فراموش نمی‌كنيم در حالی كه نه در درك معنی هنر می‌كوشيم و نه اصلا اين‌طور هست. گويا صرفا برای تحقير باقی مردم از اين پله‌ی مجازی برای بالا رفتن استفاده ‌می‌كنيم . . .
يادمان نمی‌رود ادعا كنيم كه مردم كوشايی هستيم ولی در عمل عكسش را نشان می‌دهيم: دنبال راهی هستيم كه زود به جواب برسد ولو به قيمت از پاك شدن اصل صورت مساله و يا پايمال شدن حق ديگران باشد . . .
جمكران هم مثالی ديگر است. جمكران را خوب در فراموشی تاريخ به سرزمينی مقدس تبديل كرده‌ايم. شايد لازم باشد. خدا می‌داند. در خبرها آمده بود كه ده ميليارد ريال بودجه به اين سرزمين مقدس اختصاص يافته است. من كه می‌گويم كم‌است. شما چه فكر می‌كنيد؟ اين تافته‌ی جدا بافته ارزشش بيش از اينهاست. . .
.
.

بايد فكر كرد،
بايد ازخواب بيدار شد.