كمی از خودت بگو!


¦ 3 نظرات

اينجا دانشجوهای ليسانس برای تابستان به كارآموزی می‌روند و در دانشگاه مركزی هست كه به آنها برای پيدا كردن محل كارآموزی كمك می‌كند. تابستان پارسال، استادم خواست كه برای انتخاب كارآموز بهش كمك كنم. در جلسه‌ای كه در اين مركز تشكيل شده بود، نماينده‌ی مركز كه خانم خوش‌اخلاقی بود، حضور داشت. هفت دانشجو هم آمده بودند كه قرار بود از ميان آنها دو نفر را برای كارآموزی انتخاب كنيم. طبق معمول من بساط Presentation را آماده كرده بودم تا با نشان دادن كلی شكل و پويانمايی ﴿انيميشن﴾ جذاب، يك تبليغات اساسی برای جلب مشتری راه بياندازم. اما به دليل آماده نبودن كامپيوتر امكانش فراهم نشد. استادم كمی درباره‌ی كار توضيح داد و بعد از تك‌تك دانشجوها خواست كه خودشان را معرفی كنند. هر كدام نام و رشته‌ی خود را می‌گفتند. اما بعد از آن بود كه قضيه جالب و جالب‌تر می‌شد.
يكی می‌گفت من آدم درست‌كاری ﴿honest﴾ هستم. ديگری می‌گفت من از آن آدم‌هايی هستم كه اگر هدف را به من نشان بدهند، می‌روم و به آن می‌رسم و آن ديگری می‌گفت من چيزها را زود ياد می‌گيرم. تصور كنيد در ايران از يك دانشجوی كارآموز بخواهيم كه درباره‌ی خودش حرف بزند. خود من اگر بودم می‌گفتم من اين درس را گذراندم، آن پروژه را انجام دادم. اين قدر C بلدم و آن قدر MATLAB. تفاوت در نوع پاسخ دادن به يك سوال واحد كاملا محسوس است.
چند وقت پيش يك آهنگ‌ساز مونترالی كه حالا كلی معروف شده و در Hollywood مشغول به كار است، برای مراسمی به مونترال برگشته بود. گزارشگر تلويزيون ازش پرسيد: هيچ وقت دلتان برای مونترال تنگ می‌شود؟ جواب داد: شوخی می‌كنی؟ من مونترال را بيش از هر شهر ديگری دوست دارم. اينجا تنها جايی است كه می‌توانی دو ساعت در يك مهمانی باشی و كسی نپرسد، چقدر درمی‌آری؟ چی سوار می‌شی؟ كارت چيه؟ اينجا مردم از اين كه با تو هستند خوشحال‌اند. نه به خاطر آنچه كه داری.
مورد ديگری كه اتفاق افتاد در Toastmasters بود. موضوع اولين سخنرانی، خود شخص سخنران است. در اين سخنرانی هدف اين است كه شخص برای اولين بار در برابر جمع صحبت كند. به همين دليل موضوعی انتخاب می‌شود كه سخنران نسبت به آن اشراف كامل دارد: خود سخنران. زمانی كه متن اولين سخنرانی را نوشتم، بعد از انجام تصحيحات معمول آن را به دخترخاله‌ام كه اينجا بزرگ شده نشان دادم. وقتی نظرش را پرسيدم. گفت ابتدای متن نوشته بودی امروز می‌خواهم درباره‌ی زندگی خودم برای شما صحبت كنم و من بسيار مشتاق شدم ببينم كه چه می‌خواهی بگويی. اما هر چه جلوتر رفتم ديدم بيشتر درباره‌ی دست‌آوردهايت صحبت كردی و اين كه چه درسی خوانده‌ای و چه كاری كرده‌ای. شنونده درباره‌ی خانواده‌ات تنها می‌داند كه شغل‌شان چيست. اما درباره‌ی خودت و خانواده‌ات چيزی نگفته‌ای.
خيلی‌ها تمايل دارند پشت عناوين، القاب و دست‌آوردهايشان پنهان شوند. شايد خودمان هم گرفتارش باشيم. اين بار كه كسی از شما بپرسد: كمی از خودت بگو، چه جوابی خواهيد داد؟

آيا آرزوهای شما محقق شده است؟


¦ 5 نظرات

اين سوالی است كه BBC از مهاجران ايرانی در كانادا می‌پرسد.

«صفحه صدای شمای وب سايت BBC به زودی برنامه‌هايی درباره مهاجران ايرانی در كانادا خواهد داشت. اين برنامه‌ها شامل فيلم‌های ويديويی گفتگو با اين مهاجران، عكس‌هايی از ايرانيان در كانادا، ميزگرد با شركت كارشناسان مهاجرت در كانادا و پژوهشگران فعال در اين زمينه و مطالب ديگر است. برای ديدن و شنيدن اين برنامه ها يا خواندن روايت های مهاجران - كه ماه آينده (مه) در صفحه صدای شما قرار خواهد گرفت - به اين صفحه مراجعه كنيد.

اگر شما هم مهاجر و به ويژه اگر ساكن كانادا هستيد و به شركت در ميزگرد ما درباره مهاجرت علاقمنديد، از طريق همين صفحه برای ما اظهار نظر يا پرسش های خود را بفرستيد تا در ميزگردی كه در مونترال كانادا خواهيم داشت، آن را مطرح كنيم.»

اينها مطالبی هستند كه درباره بازگشت به ايران و تفاوتهای ايران و كانادا داشتيم:

با نگاهی به صفحه‌ی صدای شما می‌توان ديد كه بحث مهاجرت و وضعيت مهاجران ايرانی بحث داغی است. آيا آرزوهای شما محقق شده است؟

بازگشت


¦ 2 نظرات

من هم بنای آن دارم كه در مورد بازگشت به ايران بنويسم، از لفظ وطن علی الخصوص به اين علت استفاده نميكنم كه وطن هر فردی به نظر من جا ايست كه دل اوست.

به چند نكته ميخوام اشار كنم به طور مختصر:

- برای خدمت به خلق ايران ضروری نيست كه انسان حضور فيزيكی در ايران داشته باشه يا حتی اصولا ايرانی باشه. به فرض اگر يك محقق ايرانی در دانشگاه های امريكای شمالی راه درمان بيماريی ديابت يا سرطان خون رو پيدا كنه، مسلما خدمت بزرگی به همه بشريت و من جمله مردم ايران كرده. به همين قياس يك نو آوريی يك مهندس ميتونه خدمت به ملت ايران باشه، فارغ از محل حدوث اون.

- اقليت مهاجر ميتونه با اهرم های دولت خارجی به كمك موثرتر كشور مبدا اش بپردازه. مثال بارز در اين زمينه اقليت های يهودی ساكن امريكا هستن.

- به گفتی دكتر شريعتی وقتی نهضتی تبديل به يك نهاد شد سه راه برای جلوگيری از جمود و تحجر وجود داره: جهاد، امر به معروف و مهاجرت. نهضت آزادی خواهی و عدالت طلبی در ايران مشخصا به مقصد منظور نظر انقلابيون دو دهه قبل نرسيده. برای عده نه چندان قليلی مهاجرت تنها راه پيش روست. عده اي كه امكان زندگی بدور از چاپلوسی، ريا، رشا و ارتشا، حق خوری، خيانت و فساد رو در ايران ناممكن يا بسيار مشقت بار ميبينند و ميپندارند.

- در جامعه كنونی ايران، بعضا اينطور احساس ميكنند كه فضا برای همه وجود نداره، به خاطر نبود مديريت صحيح سرمايه انسانی، و مهم تر از اون به علت تورم نيروی انسانی و نبود سرمايه مالی كافي. مثال بارز اون راهيابی پزشكان به درمانگاه های كشور های خليج فارس و كارگران به ايتاليا است.

و اما از طرف ديگه،

- به ظن من هويت غالب ايرانی با هويتی كه فرهنگ غرب به آدمی ميبخشه، تفاوت و در بعضی زمينه ها تعارض داره.

- به گفتی دكتر دورعلی، يك تحصيل كرده عالی در غرب حكم يك ميوه را داره و در ايران حكم ريشه.

- لذت بودن در ايران و در كنار خونواده با هيچ لذت مادی قابل قياس نيست.

- اكثر ما خودمون رو جزئی از ايران و متعلق به اون آب و خاك ميدونيم، ايران را با تمام بديهاش دوست داريم، تهران رو با هوای آلودش، دانشگاه رو با فضای گرفته اش، و.... "مساله عشق نيست در خور شرح و بيان، به كه به يك سو نهند لفظ و عبارات را"

و در پايان،

"يك روز
شايد
همراه پرستوی عاشقی
واژه لبخند به سرزمين سوخته من باز گردد
اميد كوبه در را بفشارد
و سپيدی جای تمامی اين سياهی ها را پر كند
آن روز
بر مردگان نيز سياه نخواهم پوشيد
حتی بر عزيز ترينشان.
(پروانه اسكندری)"